مانده ام تنهاي تنها با غم تو باخيالت گوشه اي تنها نشينم با تو باشم درهواي تو بميرم مانده ام تنهاي تنها ياد تو اما همينجاست مرهم اين قلب تنها ياد ان چشمان زيباست رفتي و من خيره بر درهاي بسته مانده ام در عالم تو کی می شود که دردتنهایی نباشد
سر شد از دوران من فصلي دگر در ماتم تو
مانده ام تنهاي تنها با غم تو
کی می شود که اشک باران نباشد
اشکی که طعم حادثه دارد
اشکی که رنگ فاجعه دارد
کی می شود بهای صداقت چون سنگ خاره نباشد
کی می شود که یاس و شقایق کنج حیاط خانه بروید
کی می شود که عطر سوسن و شب بو در جای جای کوچه بپیچد
کی می شود که نم نم باران کام کویری مرا از برزخ عطش برهاند
کی می شود که از میانه ی این شب نور سپیده برآید
کی می شود که شیون و فریاد از قلعه ستم بگریزد
کی می شود که این دل شیدا صبر و قرار بگیرد
کی می شود که عشق بیاید
کی می شود که عشق بماند
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |